یـک عـدد روز تمــآمـن دلبـر را پشــته سر گـذاشــته و هم اکـنـون مانــنـد خـری که تـی تـآپ دیده مشــغول پسـت گذاشــتن اســـت

آغــآ صــُب رفـدیم صبــگـآه:| AB جان رف بالا منبــر:| ایندفه خدایی عیـــنه ملـآهـآ شده بود:)) اصن بهش نمی اومد انـقد قشـنـگ بحـرفههمـه لامـصـب خعلی حرفای رگ به رگ کـنـنـده ای می زد:| وسـط حـرفآشـم نمیدونم چرا یوهو گف مصـلـن من چـرخِ گوشتـم هیشکی ام نخندید:| فقد یکی باید منو قندی رُ با کاردک جـم میکرد:| آغــآ عاخر این حرفای بـــــس سـنـگـینِ AB یوهو یکی جیـغ زد خـآنـوم:| گربه خرگوش میخوره؟؟؟ اونم کم نیاورد:| با همون لحنُ تُنِ صدا گف: فک نکنم خلاصه روحمان بسی شاد گشت:| رفدیم کلاس همه گـیر کـه دیـروز چـرا نبـودی و اینـــا:)) خوشالم ک حداقل فهمیدن یکی نیس:| آغــآ زنگ اول پرورشـی داشدیم:| تا معلم اومد سر کلاس جیغ زد هی وای:| پاورپوینتم!! ک البتـه معلم جان یه لیوان آب قنددادم گف اگشال نداره جلسه بعدی بیار:| چون ساعت 12/5 نصف شب و الان با حجم عظیمی از فحشای خانواده روبه رو میشم تند تند همچی رُ سر هم میکـنـم تا یادم نرفده

پرورشی تموم شد....! زنگ خورد:| و هـمـچـنـآن روآنــی هآی اخـوانی داشدن دعـوا میکردن ک کی اول از کلـآس بره بیـرون داشد کار به دعوای فیزیکی میکشید ک قرار شد قندی بره (شی شی شی)اومد بیرون با دست اشاره کرد کسی نیس بدو بریــــم آغا با چ ذوقی یه نفس عمیق کشیدیم خاستیم بریم حیـآط:| یوهـو از اون ته سالن ک پیچیدیدم فقد آروم گفدم یا امام خمینی ادرکنی AB ایندفه طی حرکت بس ناجوانمردانه اومد بود جلو در وایساده بود از همون دور با کله سلام کردم:| اونم با کله جواب داد رفدیم جلو:|

- شوما دوتا کـجـآیین انقد کم پیـداییـن؟؟:|

- همـیـن حوالــی:)

آغااا کلی حرفید:| مام فقد تق تق سوتی دادیم و بس:| عاخر نگـآش افتاد به کتاب عربیمون:) گف درس میخونین دیه؟:|

-عاره:|

- بخونین آفرین:)) شوما خعلی باهوشیـن:|

-خانوم برا عاخر سال موندیم چه کنیم:| کتابایی مث ریاضی ک خیلیلیه:| (منظورم از نظر حجمی بودگویا)

-شمـآ خیلی ترین درسا رُ دست کم نگیرید:| ولی خودتونم دست کم نگیرید:|

(اصن توان راه رفدن نداشتم انقد حرفاش رگ به رگ کننده بود)

خندمون گرفده بود ناجور:| فقد نفهمیدم چی شد یوهو الفرار:|

+ الان ک به حرفش دقت میکنم میبینم خدایی همچین بدون معنی ام نبوده هااا

+یا حضرت عباس:|

+این پست فردا ویرایش میشود:|

+یادم بندازین فردا از شاکر خان و له شدن پشت در توسط یلدا بانو براتون بگم