سوی یک راه نهان

در دل امواج خیال

وبه ان عشق طلاطم

سوگند

که وجودم باقیست

درکم وکیف نگاهم

 "به خیال  امواج

شاهد من بودند

قطره های حسرت

در پگاه  چشمم

اندر ان شب

که سکوتش باقیست

من به خود عهد نهادم

که چه ها خواهم کرد

وبه یک فرضیه بی من وما

دل بستم

ودر اخر به همان راه رسیدم

که دگر

نه رفیقی نه پناهی

و نه یاری دارم

ما در ان وقت به کجا خواهیم رفت

که دگر هیچ نگاهی

به خیال من وتو

باقِی نیست