سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جهان سر برده در لاکی بدون هیچ اقدامی

ارسال  شده توسط  bahare در 101/2/26 8:37 عصر

آرزوی صلح ??????

تقاص چیست این آشوب و بلوا و چه فرجامی؟!
جهان سر برده در لاکی بدون هیچ اقدامی 

دوباره چهره ی زشت سیاست را نشان دادند
همان کشتار و ظلم و بی گناهانی به اعدامی ...

برای قرنها جنگ جهانی درس عبرت بود
بماند تا همیشه لکه ی ننگ و سیه فامی 

که انسان نیستند و از تبار دیو و حیوانند 
چه دلگیر است جنگِ رهبران و بی سرانجامی

زمین گرد است، آری آنچه می کاری درو داری!
کنون محتاج صلحند و نباشد غیر ناکامی! 

#سمیه_تقوی(پرنده شرقی) 

#مرگ_بر_جنگ

 


شاعر حریف چشم سیاهش نمیشود

ارسال  شده توسط  bahare در 101/2/25 2:31 عصر

شاعر حریف چشم سیاهش نمی‌شود
این شعر هم شبیه نگاهش نمی‌شود 

در کهکشان شیری ما یک ستاره هم
حتی قرین چهره‌ی ماهش نمی‌شود 

بر فرض، آسمان به تنش پیرهن شود
خورشید و ماه، کفش و کلاهش نمی‌شود 

بر بال ابر آمد و همراه باد رفت
یعنی دگر به سوی تو راهش نمی‌شود 

بیچاره آن کسی که خدای بزرگ هــم
با رفتن تو پشت و پناهش نمیشود 

کاظم علی حیدری

 


شاعر حریف چشم سیاهش نمیشود

ارسال  شده توسط  bahare در 101/2/25 2:30 عصر

شاعر حریف چشم سیاهش نمی‌شود
این شعر هم شبیه نگاهش نمی‌شود 

در کهکشان شیری ما یک ستاره هم
حتی قرین چهره‌ی ماهش نمی‌شود 

بر فرض، آسمان به تنش پیرهن شود
خورشید و ماه، کفش و کلاهش نمی‌شود 

بر بال ابر آمد و همراه باد رفت
یعنی دگر به سوی تو راهش نمی‌شود 

بیچاره آن کسی که خدای بزرگ هــم
با رفتن تو پشت و پناهش نمیشود 

کاظم علی حیدری

 


مضمونِ غزل محورِ آرایه ی نابی

ارسال  شده توسط  bahare در 101/2/25 2:30 عصر

ای مهرِ تو چون‌ ماه به شب های بلندم
غیر از تو بگو دل به هوای که  ببندم؟

وقتی که کنـارِ توام انگار به کلّی
دور از غم و دلتنگی وآسیب و گزندم

 در قاف ترین قلــه ی رویای تو هستم
مبهـوتِ افق‌های مه آلود سهندم 

تقصیر دلم نیست زده باز به دریا
من فارغ از این فلسفه های زد و بندم

گاهی که شود بسته لب از قصه و غصه
از دست ِ زبانِ دلِ خود هم گِله‌ مندم 

 تا بوده چنین بوده نمِ اشک بهانه است
باید که به این گریه ی بیهوده  بخندم

مضمونِ غزل محورِ آرایه ی نابی 
 باز از تو سروده است، دلِ شعرپسندم

بهار راد

 


که مجرمی دمِ آخر به آن گرفتار است

ارسال  شده توسط  bahare در 101/2/25 2:29 عصر

غروبِ جمعه دقیقا شبیهِ یک "دار" است

که مجرمی دمِ آخر به آن گرفتار است

و یا شبیهِ حالِ کسی که رفته خون بدهد

خبر رسیده که او خود شدید بیمار است

مسعود محمدپور

 


<      1   2   3   4   5   >>   >